داستان گروه نجات(فصل دوم)

الرحیم

بن که دیگه هیچ راهی

واسش نمونده بود به فکر فرو رفت با خودش گفت:(( بهتره که از یکی کمک بگیرم.))تنها

کسی هم که میتوانست به او کمک کند کسی نبود جز پلیس ها....

بن بدون هیچ درنگی به

ملاقات پلیس شهر(آرنولد)رفت,وقتی بن تمام ماجرا

را برای او تعریف کرد آرنولد زد زیر خنده و به طور تمسخر آمیز گفت: شما که

ادعا میکردید که

بهترین در شهر هستید حالا چی شده که از ما کمک میخواید

بن خیلی ناراحت شد و

گفت:خواهش میکنم این اصلا موضوع خنده داری نیست ما باید هرچه سریع تر آماده بشیم

جون مردم در خطره.......

آرنولد هم قبول کرد و

برای رفتن به ایستگاه آماده شدند و تا شعاع 1 کیلو متری این ایستگاه رومحافظ

گذاشتن.تا از هر گونه رد و بدلی آگاه بشن...

پس از این که چارلز

با 2 گروگان و چند محافظ وارد اونجا شد گفت)):هیچ

کس از جاش تکون نخوره

در غیر این صورت این دو نفر کشته میشن پلیس ها که اثری از بمب گذاری و کار های

دیگر آنها مطعن بودند و هیچ اثری از آن نبود آنها ر رها کردند متوجه شدند که آنها

میخواهند با قطار شهر را ترک کنند همین که سوار قطلر میشوند و قطار راه میافتد بن

و آرنولد سوار بر موتور میشوند و سریع سوار بر قطار میشوند آنها تونستند که

دوستانشان را نجات دهند بدهند اما هنور دو گزینه دیگه باقی مانده بود که یکی از

آنها چارلز

و دیگری استایلز یعنی

پلیس خاعن بود.....

آرنولد گفت:من دنبال

اون پلیس لعنتی میرم شما هم برید و چارلز رو دستگیر کنید آنها راه افتادند و

دوباره گروهشان تکمیل شد همین که به چارلز میرسند

او از قطار بیرون

میپره ودر آب سوار بر کشتی میشه و فرار میکنه.......

آنها دنبال آرنولد

رفتن وقتی بهش رسیدن متوجه شدن که اون توسط استایلز

گروگان گرفته شده اما

آنها به سمت اون شلیک کردند و آرنولد رو نجات دادند

و پلیس خاعن رو دستگیر کردند