tommy8686![]() tommy8686![]() تعداد ارسالي :29
عضويت :9 /2 /1400
تشکر :2
تشکر شده :27
محل زندگي :بندرعاس
سن :16
|
داستان بازی gta vice cityسلام دوستان با داستان بازی gta vice city در خدمت شما هستم . این بازی در سال 2002 منتش شده و الان کنمتر کسی بازیش می کنه به همین خاطر بهتر دیدم تا داستان زیبای این بازی رو دوباره زنده کنم. ................... در سال 1972 خانواده مافیایی فورلی یکی از افرادش به اسم تامی را برای کشتن یک نفر به portland harbor می فرستد اما در حین رفتن به ان مکان تامی با 15 نفر مواجه می شود که قصد کشتن او را دارند .تامی هر 15 نفر را می کشد پلیس می رسد و تامی را دستگیر می کند . 15 سال بعد تامی از زندان ازاد می شود خانواده فورلی در صدد توسعه قلمرو خود در جنوب و شهر وایس سیتی است اعضای باند ابتدا با توضیح مواد مخالفت می کنند اما سانی فورلی رییس باند می گوید الان زمانه تجارت مواد است.به همین خواطر اعضای باند تصمیم می گیرند تامی را پیش کن روزنبرگ که یک وکیل و رابط فورلی ها در وایس سیتی است می فرستند تا یک تجارت مواد انجام دهد در همین حین ریکاردو دیاز بزرگ ترین دلال مخدر وایس سیتی از طریق رابطش گونزالز با خبر می شود که کلنل کورتز(کسی که معامله های مواد را در وایس سیتی جوش می دهد)به جای او برادران ونس را برای انجام این معامله فرستاده به همین دلیل دیاز گروهی از افرادش را برای به هم زدن این معامله به بندر وایس سیتی میفرستد. در هنگام انجام معامله افراد دیاز ویکتور ونس (یکی از افراد باند برادران ونس)و دو همراه تامی را می کشند تامی که می فهمد اوضاع خراب است پول ها و مواد را ول می کند و همراه کن روزنبرگ از محل دور می شوند. تامی به هتل میروند و ماجرا را به سانی فورلی گزارش می دهد سانی از به هم خوردن این معامله عصبی شده و تامی را تهدید می کند که پول ها را پس بدهد. فردای ان روز تامی پیش کن روزنبرگ می رود تا ببینند که باید چه کار کنند کن تامی را به کلنل کورتز معرفی می کند تامی به ملاقات کورتز می رود کورتز به تامی می گوید که درباره ماجرا تحقیق کرده و عامل این خرابکاری را پیدا می کند. علاوه بر ان کن تامی را به کنت پاول معرفی می کند که او یک خبرچین و جاسوس خبره در وایس سیتی است و اطلاعات محرمانه زیادی دارد (این شخصیت در gta sa هم حضور دارد البته نقش پور رنگی در داستان ندارد)کنت پاول مشخصات فردی به اسم لئو را به تامی می دهد تامی لئو را پیدایم کند و او را می کشد و تلفن همراه او را می گیرد زمانی که تامی بالای جنازه لئو ایستاده فردی با کت و شلوار سفید به او نزدیک می شود او خودش را معرفی می کند لنس ونس برادر کسی که در ان معامله کشته شد لنس به تامی می گوید که با هم همکاری کنند چون هر دو هدف یکسانی دارند لنس هشدار می دهد که در وایس سیتی به هر کسی اعتماد نکند و بسیار مراقب باشد. در روز های اینده تامی با یک سیاستمدار به اسم اوری و پادوی احمقش دانولد اشنا می شود. اوری از تامی می خواهد تا رقیب های سیاسی اش را از بین ببرد و بین دو گنگ کوبایی ها و هایتی ها جنگ راه بیندازد زیرا او از این جنگ سود می برد. چند روز بعد کلنل کورتز تامی را به کشتی اش احضار می کند و می گوید که یکی از کسانی که در این خرابکاری نقش داشته را پیدا کرده او گونزالز است کلنل بسیار ناراحت است زیرا او کسی بوده که گونزالز را به مقام و ثروت رسانده و حالا گونزالز به او خیانت کرده کورتز از تامی می خواهد که این خوک خائن را بکشد تامی به خانه گنزالز حمله می کند و گونزالز را به 80 روش سامورایی با اره برقی اره می کند. در روز بعد کلنل از تامی می خواهد تا مراقب یک معامله مواد باشد که بین دیاز و یک گنگ کوبایی انجام می شود. در این معامله تامی به خوبی از دیاز مراقبت می کند دیاز هم از تامی خوشش امده و او را به عمارتش در جزیره ستاره دریای دعوت می کند. تامی به ملاقات دیاز می رود و در کمال تعجب لنس را می بیند دیاز لنس را به تامی معرفی می کند و می گوید که او کوانتن است . پس از ین ملاقات تامی لنس را گیر می اورد و درباره تغییر نامش می پرسد لنس می گوید که دیاز عامل خرابکاری مواد بوده به همین منظور با تغییر اسمش در گنگ دیاز نفوذ کرده. اما تامی هنوز درباره اینکه دیاز عامل ان خرابکاری بوده مردد است . چند روز بعد کلنل کورتز تامی را احضار می کند و به تامی می گوید دیاز ئاقعا عامل ان خرابکاری بوده و باید حسابش را برسند اما کلنل کورتز در رابطه با مافیای فرانسه به مشکل بر خورده و باید هر چه سریع تر وایس سیتی را ترک کند کلنل دخترش را به تامی می سپارد و می رود. بعد از ان کنت پاول به تامی زنگ می زند و می گوید که افراد دیاز لنس را گروگان گرفته و به او را در اوراق خانه زندانه کرده اند تامی به اوراق خانه می رود و لنس را ازاد می کند تامی به لنس می گوید که اسلحه تهیه کند تا فردا به خدمت دیاز برسند. لنس و تامی به عمارت دیاز حمله می کنند و دیاز را می کشند و انتقامشان را از او می گیرند (لازم به ذکر است که شخصیت ریکاردو دیاز در بازی gta vice city stori d یک شخصیت مثبت است و کمک زیادی به شخصیت اصلی می کند ). حالا تامی قدرت دیاز را در دست گرفته او کن لنس و اوری را به عنوان دستیارانش انتخاب می کنند . او ابتدا از تمام مغازه داران وایس سیتی پول محافظ می گیرد. سپس یک فرد ناشناس به تامی زنگ می زند و سراغ لئو را می گیرد تامی می گوید که لئو را کشته و تلفنش را صاحب شده . فرد ناشناس تعجب می کند او تامی را کافه اش دعوت می کند تا او را ببیند . تامی به ملاقات فرد ناشناس می رود او امبرتو روبینو رییس گنگ کوبایی ها است امبرتو در طی جنگی که اوری راه انداخت با هایتی ها به مشکل برخورده به همین خواطر از تامی می خواهد که به او کمک کند تا هایتی ها را از سر راه بردارد. پس از ان کنت پاول به تامی می گوید که گروه موسیقی اش در خطر است و برای اجرای کنسرتش نیاز به محافظ دارد و از تامی می خواهد که میچ بیکر را راضی کند که محافظ کنسرتش شود. تامی پس از انجام مراحلی برای میچ او را راضی می کند تا محافظ کنسرت گروه لاو فیست شود. حالا که تامی اعتماد گنگ های وایس سیتی را به دست اورده تصمیم می گیرد که قلمرو خود را گسترش دهد او مکان های مهم شهر مانند استادیوم فیلم سازی بستنی فروشی کارخانه چاپ پول و اسکله را میخرد. در همین حین تامی تصمیم میگیرد که از باند وایس سیتی سرقت کند به همین منظور از کن می پرسد که ایا فردی را سراغ دارد که در کار سرقت سر رشته داشته باشد. کن کم جونز را پیشنها می دهد اما متاسفانه او در زندان است به همین منظور تامی به زندان رفته و کم را ازاد می کند سپس با یک اسلحه دار به اسم فیل کسدی و یک راننده حرفه ای به اسم هیلاری اشنا می شود. حال همه چیز برای سرقت اماده است تامی .کم. فیل و هیلاری از بانک سرقت می کنند و کن روزنبرگ کنت پاول و مرسیدیس (دختر کورتز )نقش افراد پشت صحنه را دارند. تامی و افرادش وارد بانک شده و پول های بانک را تا قران اخر می دزدند در حین دزدی فیل کسدی یکی از مردم حاضر در صحنه را می کشد این کار احمقانه فیل زنگ خطر را به صدا در می اورد و نیرو های پلیس بانک را محاصره می کنند. راننده گروه هیلاری در حین درگیری با پلیس کشته می شوند و افراد بدون هیلاری پول ها را برداشته و به مخفیگاه کم جونز می روند جایی که بقیه منتظر هستند. ال قصه پس از این سرقت تامی دیگر گولاخی برای خودش شده تا اینکه در یکی از روز ها کن روزنبرگ به تامی زنگ می زند و می گوید که سریع به چاپ خانه بیاید. تامی به چاپ خانه می اید مسئول چاپ خانه می گوید که افرادی به او حمله کرده و گفتند که می خواهند بدهی رییسشان سانی را پس بگیرند تامی از شنیدن اسم سانی عصبانی شده و افراد فورلی که مشغول دزدیدن پولش هستند را پیدا کرده و می کشد. فردای ان روز لنس به تامی می گوید که اوضاع وخیم است سانی به اینجا می اید تا بدهی اش را پس بگیرد (پولی که تامی در معامله مواد ابتدای داستان رها کرده ) تامی و سانی به هم می رسند سانی می گوید که تامی توان انجام کار های مافیایی را ندارد و قرار است این کار را به لنس واگزار کند در اینجا می فهمیم که لنس به تامی خیانت کرده تامی افراد سانی لنس و سانی را می کشد. در اخر تامی خسته بر روی پله نشسته کن روزنبرگ که تا قبل از ان در گوشه ای مخفی شده بود از مخفی گاه بیروه می اید و از تامی می پرسد که چه شده و چرا اینقدر خون خونریزی راه انداخته تامی می گوید که یک خورده حساب قدیمی با دوستان شمالی اش داشته (منظور از شمال لیبرتی سیتی است با شمال کشور عزیزمان ایران اشتباه گرفته نشد )و ان را تصویه کرده تامی بلند می شود و میگوید حالادیگر شمالی و وجود ندارد و این جنوب است که حکمرانی می کند و در نهایت می گوید که این اغاز یک یزینس تازه است و هر دو به افق خیره شده و در ان محو می گردند
|
پنجشنبه 06 خرداد 1400 - 23:16
![]() |